-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1389 19:54
بابا کوچولومون به دنبا اومد و پدرمون حسابی در آورد هممون کلی خسته کرده منو از همه بیشتر بعضی اوقات با وجودش احساس میکنم چقدر خوشبختم خیلی دوست داشتنی و جذابه نه زیاد خوشگل نشده انتطار داشتم شکل عمه رومینا و عمو راماش بشه تا همه براش جون بدن ولی شکل مامان و باباش شده موهای مشکی و زشت ولی خیلی با مزه و خواستنی البته اگر...
-
من اشکانم
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1388 12:19
سلام اینقدر گفتین آقا اشکان آقا اشکان خواستم بیام خودم معرفی کنم اسمم اشکانه یک جورایی برادر رومینا و راما هستم دو سال از اونا بزرگترم یعنی بیست و دو سالمه و دانشجوی رشته ی معماری هستم مثل راما شلوغ و شیطون نیستم سکوت خیلی دوست دارم هم سکوت و هم ارامش و هم تنهایی یک جورایی به رومینا رفتم خوشحالم که باهاتون آشنا شدم و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 مردادماه سال 1388 11:32
سلام مملی ما هم حالش خوبه خوبه اتاقش چیدیم و تمام شد عمو راماش براش بمیره که اینقدر خواستنیه کو تا سه ماهه دیگه که به دنیا بیاد ولی رومینا میگه صدای قلبش شنیده که مثل ساعت کار میکرده بزار به دنیا بیاد همش تو بغل خودمه و گازش میگیرم الهی بگیردم توپولویه منو دعا کنین مثل عمو راماش خوشگل و مامانی بشه و اگر نه به درد...
-
راما و اشکان
جمعه 9 مردادماه سال 1388 17:01
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA سلام سلام خوبین؟ خوش اومدین اینجا فقط مال مملی منه مملی عمو راما و عمو اشکان فقط منو اشکان مینویسیم رومینا خانوم بزار اگه من روت کم نکردم وبلاگم از تو و دوستات خوشگل تر میکنم دختره ی لوس فکر میکنی چه وبلاگی داره قراضه خراب آشغال اه اه اه فقط حال میده دوستان به ما برسن و شما...